سلام
امان از اين همه فاصله
يك فرمانده مانده بود كه اوهم نمي آيد
حاج احمد
ازش خواندم
با هيكل لاغر خود
چنان سيلي محكمي به يك كرد كومله زده بود
وگفته بود اينجا فقط جمهوري اسلامي
داريم
يارو دوبرابر خودش بود
روي زمين افتاده بود
بعداين پيامها رو خودتون خصوصي كردين يا اشكال از ماست
اسم حاج احمد مياد
دلم براي حاج ابراهيم عزيزم تنگ ميشه همت رو ميگم دوتاييباهم رفته بودن حج
كاش اونم بود
كاش همه ي شهدا بر مي گشتند
رها كن
وعده ي ديدارمان
بهشت.
من شاعر نيستم گاهي باران مي بارد مي نويسم
حالا هم هواي حوالي مان بارانيست
2شعر سپيد
از خودم
و1شعراز شاعر
وافسانه اي كوتاه ازشهيد...
تابعد
بهار نارنج!
بيا حاجي!
جالب و تاثير گذار نوشته بوديد!