بسم رب الحسین(علیه السلام)
بر بانوی مطهرمان گریه می کنیم
بر آن همیشه بهترمان گریه می کنیم...
با این دو زمزمی که خداوند داده است
بر آیه های کوثرمان گریه می کنیم...
بر روی بال های سپید ملائکه
بر آن خمیده پیکرمان گریه می کنیم...
کنجی نشسته ایم و کنار پیمبران
بر دختر پیمبرمان گریه می کنیم...
بر لاله های بستر او خیره می شویم
بر آنچه آمده سرمان گریه می کنیم...
قبل از حساب صبح قیامت که می شود
اول برای مادرمان گریه می کنیم...
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی
بسم رب الحسین(علیه السلام)
سلام حاجی!
حاج علی هاشمی هم برگشت...
و ما هنوز منتظریم حاج احمد!!!
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی
بسم رب الحسین(علیه السلام)
خدا به شیطان گفت: لیلی را سجده کن.
شیطان غرور داشت.سجده نکرد.
گفت:من از آتشم و لیلی گل است.
خدا گفت:سجده کن، زیرا که من چنین می خواهم.
شیطان سجده نکرد.
سرکشی کرد و رانده شد وکینه ی لیلی را به دل گرفت.
شیطان قسم خورد که لیلی را بی آبرو کند.
وتا واپسین روز حیات مهلت خواست.
خدا مهلتش داد.
اما گفت: نمی توانی. هرگز نمی توانی.
لیلی دردانه ی من است.قلبش چراغ من است و دستش در دست من.
گمراهی اش را نمی توانی حتی تا واپسین روز حیات.
......
شیطان می داند لیلی همان است که از فرشته بالا تر می رود.
و می کوشد بال لیلی را زخمی کند.
عمریست شیطان گرداگرد لیلی می گردد.
دست هایش پر از حقارت و وسوسه است.
او بدنامی لیلی را می خواهد.
بهانه ی بودنش تنها همین است.
می خواهد قصه ی لیلی را به بیراهه کشد.
نام لیلی ،رنج شیطان است.
شیطان از انتشار لیلی می ترسد.
و لیلی نام تمام دختران زمین است؛نام دیگر انسان.
برگرفته از
« کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است»
عرفان نظر آهاری
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی
بسم رب الحسین(علیه السلام)
هزار و چهارصد سال پیش....همین روزها بود.
مرد دست کودکانش را گرفته بود و به همراه همسر جوانش،کوچه به کوچه و خانه به خانه، درها را می کوبید.و شما، یا درها را باز نمی کردید و یا پس از بازکردن در و دیدن مرد، در را می بستید و می رفتید ...
مرد به در خانه ی عده ای از شما رفت که به او نزدیک تر بودید.در را باز کردید. مرد گفت:شما را به خدا،آیا همین چند ماه پیش نبود که رسول خدا سفارش مرا به شما کرد؟مگر شما نبودید که در غدیر خم ولایتم را تبریک گفتید .مگر به رسول خدا نگفتید آسوده خاطرباشد که شما تنهایم نمیگذارید؟و شما سر به زیر انداخته بودید وگفتید :ای ابا الحسن به خدا راست میگویی.مرد گفت: پس فردا با پسرانتان به میدان شهر بیایید و گفته هایم را تصدیق کنید.شما اما با نگرانی گفتید نه این را از ما مخواه .نمیتوانیم. یعنی راستش را بخواهی نمیشود و ...رفتید.
و مرد تنها، با خانواده اش به سراغ منزل بعدی رفت و دوباره همان سخنان. و در پاسخ دعوتش به میدان شهر شنید:ای ابا الحسن،شهر تازه آرام شده و مردم به خلافت یک نفر متحد شده اند. توکه بزرگواری ،کوتاه بیا و فتنه ای دیگر به پا نکن...
وشما،چه میدانستید که با قلب مرد چه کرده اید؟در را بستید و رفتید ومرد را که با بار سنگین بغضش به همراه خانواده اش به خانه برمی گشت ندیدید.
شما سکوت کردید و کسانی زمام امور مردم را به دست گرفتند که حقشان نبود .کسانی که از ابتدا قلبشان مالامال از کینه ی مرد بود.شما سکوت کردید و دیدید که اسلام بازیچه شده است. سکوت کردید وقتی دختر پیامبرتان را به جرم پس گرفتن فدک سیلی زدند .سکوت کردید وقتی اوباش مدینه به خانه ی ریحانه ی رسول حمله کردند. سکوت کردی وقتی دستان یدالله را بستند. مگر شما به پیامبر قول نداده بودید؟
سکوت کردید وقتی حبیبه ی رسول، به جرم دفاع از ولی زمانش بین در و دیوار ماند و تازیانه خورد. سکوت کردید و تماشا کردید.وحتی گاهی دلتان هم خنک شد .تا به حال ندیده بودید دختر رسول خدا را که در مسجد خطبه بخواند. تابه حال صدای ناموس خدا را نشنیده بودید.فاطمه خطبه خواند و شما سر تکان دادید که :عجب، این صدای دختر رسول خداست؟ و حتی گوش نسپردید که با ناله فرمود: مردم! خوب از امانت رسول خدا محافظت کردید... سکوت کردید و تماشا کردید.
و حالا پس از هزار و چهارصد سال باز هم سکوت کرده اید و فکر میکنید ما همان مردم بی وفای مدینه ایم که روی سکوت شما حرف نزنیم؟نه .این بار کور خوانده اید.ما در دفاع از ولی زمانمان به مادرمان اقتدا کرده ایم...
فکر کردید اگر باز هم با سکوتتان، علی را برنجانید، ما هم می ایستیم و تماشا میکنیم؟فکر کردید باز هم میتوانید سکوت کنید و در سایه بمانید و قیافه ی مصلحت اندیشانه بگیرید و علی را وادار به سکوت کنید؟زهی خیال باطل.
ما همه ی سال ،نه فقط فاطمیه و محرم، مهمان هیئتیم که یادمان نرود به حبیبه ی رسول خدا و عقیله ی بنی هاشم قول داده ایم.به امام و شهدا قول داده ایم. که تا پای جان از امانتشان حفاظت کنیم.
ما منتظریم و گاهی به این فکر میکنیم که گردن های کلفت شما چه قدر برای قطع شدن با ذوالفقار مهدی جان می دهد.
ما منتظریم تا محرم گردد هنگامه ی امتحان فراهم گردد
ما میدانیم و تیغ و حلقوم شما یک مو ز سر علی اگر کم گردد
الا لعنة الله علی القوم الظالمین
بسم رب الحسین(علیه السلام)
کنون باید بگریم بی بهانه
که آتش می کشد از دل زبانه
به یاد فاطمه نیلوفری گفت
امان از تازیانه......تازیانه
حی علی العزاء
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی