بسم رب الحسین(علیه السلام)
هزار و چهارصد سال پیش....همین روزها بود.
مرد دست کودکانش را گرفته بود و به همراه همسر جوانش،کوچه به کوچه و خانه به خانه، درها را می کوبید.و شما، یا درها را باز نمی کردید و یا پس از بازکردن در و دیدن مرد، در را می بستید و می رفتید ...
مرد به در خانه ی عده ای از شما رفت که به او نزدیک تر بودید.در را باز کردید. مرد گفت:شما را به خدا،آیا همین چند ماه پیش نبود که رسول خدا سفارش مرا به شما کرد؟مگر شما نبودید که در غدیر خم ولایتم را تبریک گفتید .مگر به رسول خدا نگفتید آسوده خاطرباشد که شما تنهایم نمیگذارید؟و شما سر به زیر انداخته بودید وگفتید :ای ابا الحسن به خدا راست میگویی.مرد گفت: پس فردا با پسرانتان به میدان شهر بیایید و گفته هایم را تصدیق کنید.شما اما با نگرانی گفتید نه این را از ما مخواه .نمیتوانیم. یعنی راستش را بخواهی نمیشود و ...رفتید.
و مرد تنها، با خانواده اش به سراغ منزل بعدی رفت و دوباره همان سخنان. و در پاسخ دعوتش به میدان شهر شنید:ای ابا الحسن،شهر تازه آرام شده و مردم به خلافت یک نفر متحد شده اند. توکه بزرگواری ،کوتاه بیا و فتنه ای دیگر به پا نکن...
وشما،چه میدانستید که با قلب مرد چه کرده اید؟در را بستید و رفتید ومرد را که با بار سنگین بغضش به همراه خانواده اش به خانه برمی گشت ندیدید.
شما سکوت کردید و کسانی زمام امور مردم را به دست گرفتند که حقشان نبود .کسانی که از ابتدا قلبشان مالامال از کینه ی مرد بود.شما سکوت کردید و دیدید که اسلام بازیچه شده است. سکوت کردید وقتی دختر پیامبرتان را به جرم پس گرفتن فدک سیلی زدند .سکوت کردید وقتی اوباش مدینه به خانه ی ریحانه ی رسول حمله کردند. سکوت کردی وقتی دستان یدالله را بستند. مگر شما به پیامبر قول نداده بودید؟
سکوت کردید وقتی حبیبه ی رسول، به جرم دفاع از ولی زمانش بین در و دیوار ماند و تازیانه خورد. سکوت کردید و تماشا کردید.وحتی گاهی دلتان هم خنک شد .تا به حال ندیده بودید دختر رسول خدا را که در مسجد خطبه بخواند. تابه حال صدای ناموس خدا را نشنیده بودید.فاطمه خطبه خواند و شما سر تکان دادید که :عجب، این صدای دختر رسول خداست؟ و حتی گوش نسپردید که با ناله فرمود: مردم! خوب از امانت رسول خدا محافظت کردید... سکوت کردید و تماشا کردید.
و حالا پس از هزار و چهارصد سال باز هم سکوت کرده اید و فکر میکنید ما همان مردم بی وفای مدینه ایم که روی سکوت شما حرف نزنیم؟نه .این بار کور خوانده اید.ما در دفاع از ولی زمانمان به مادرمان اقتدا کرده ایم...
فکر کردید اگر باز هم با سکوتتان، علی را برنجانید، ما هم می ایستیم و تماشا میکنیم؟فکر کردید باز هم میتوانید سکوت کنید و در سایه بمانید و قیافه ی مصلحت اندیشانه بگیرید و علی را وادار به سکوت کنید؟زهی خیال باطل.
ما همه ی سال ،نه فقط فاطمیه و محرم، مهمان هیئتیم که یادمان نرود به حبیبه ی رسول خدا و عقیله ی بنی هاشم قول داده ایم.به امام و شهدا قول داده ایم. که تا پای جان از امانتشان حفاظت کنیم.
ما منتظریم و گاهی به این فکر میکنیم که گردن های کلفت شما چه قدر برای قطع شدن با ذوالفقار مهدی جان می دهد.
ما منتظریم تا محرم گردد هنگامه ی امتحان فراهم گردد
ما میدانیم و تیغ و حلقوم شما یک مو ز سر علی اگر کم گردد
الا لعنة الله علی القوم الظالمین